از کتاب «سرزمینی که وجود ندارد» ترجمه نامدار ناصر
روزهای شفاف پائیزی
نقش بسته بر زمینهی طلایی جنگل
لبخند زنان به همهی دنیا
چه خوب است بدون آرزویی به خواب رفتن
سیراب از گل و خسته از دار و درخت
با تاج قرمز تاک در بالین
روز پائیزی دیگ دلتنگ نیست
انگشتان سرکشش سرد شدهاند
و در رویاهایش دانههای سپید برف یکریز میبارند